آثار و برکات شگفت انگیز اعتقاد به ولایت اهل بیت (علیهم السلام)
فرازی از #زیارت_جامعه_کبیره
⚜ و مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَایَتِکُمْ طِیباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْکِیَةً لَنَا وَ کَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا⚜
خداوند متعال به خاطر قبول #ولایت شما، به ما پاکی سرشت ، پاکیزگی #نفس و #تزکیه اختصاص داد و پذیرش ولایت شما را کفاره #گناهان ما قرار داد.
طیباً لِخَلْقِنَا منظور از این فراز ، حلال زاده بودن نیست، بلکه منظور، پاکی و خوب بودن ذات است. خباثتی که در برخی افراد هست و مردم آزاری می کنند ، در ذات فرد معتقد به امام نیست.
طهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْکِیَةً لَنَا#طهارت و #تزکیه_نفس ، امری است که هر مؤمنی در پی کسب آن است ولی در کنار انجام #اعمال_صالح ، #اعتقاد_صحیح هم برای رسیدن به تزکیه نفس و روح لازم است.
کفَّارَةً لِذُنُوبِنَابرخی اعمال صالح باعث پاک شدن گناهان می شود. ( إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات) بزرگترین حسنه ای که گناهان را پاک می کند، پذیرش ولایت #ائمه_دوازده_گانه است.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
‼️شما در #پیاده_روی_اربعین راهن را دیدید؟
صبح بود که از مسجد کوفه راه افتادیم به سوی حرم امیرالمؤمنین علیه السلام، با بیماری که مادرم داشت، تا شب طول کشید تا به حرم برسیم. بین راه چیزی که بیشتر به چشم می آمد، شلوغی جمعیت بود و بنرهای تبلیغی #سید_صادق_شیرازی.
صبح بود که مرد عرب، ما را کنار عمود واحد، از ماشینش پیاده کرد، دیشب را مهمانش بودیم، انصافاً که مهمان نوازی کرد . و قدم به قدم رفتیم، عجب شوری، عجب جمعیّتی، عجب عشقی❤️، میان این شور و هیاهو، تبلیغات #سید_صادق_شیرازی هم به چشم می خورد. موکب #مدعی_دروغین_یمانی هم بین راه بود، مردم را برای بیعت با #دجّال_بصره دعوت می کردند، البته شنیدم به خاطر جسارت به چند خانم زائر، استخبارات عراق موکبشان را جمع کرده .
صبح بود که به کربلا رسیدیم و عشق حسین علیه السلام قلب ها را به تلاطم در می آورد. . گوشه های خیابان، تبلیغات شیرازی هم بود .
✅ به یاد نهضت عدالت خواهی مردم ایران افتادم که به توصیه انگلیس ها به نهضت مشروطه خواهی تغییر نام داد و بعد هم نافرجام ماند.
به یاد مدافعان افغانی افتادم که با هدف دفاع از مردم مسلمان افغان در برابر آمریکا ، دور هم جمع شدند ولی مدّت زیادی نگذشت که راهشان کج شد به مسلمان کشی و بقایای شومشان، گروه تروریستی #القاعده را تشکیل دادند.
استعمارگران خبیث، کمتر برای حذف یک نهضت، یک جنبش، حتی یک انقلاب تلاش می کنند❗️ولی تمام تلاششان برای کج کردن راه و هدف آن نهضت و انقلاب است. جنبشی که قرار است به هدف مقدّسی برسد و دست م آنها را از جهان کوتاه کند، به سمتی می کشانند که به نفع آنها و علیه هدف مقدسش برود
#حماسه_اربعین را باید زمینه ساز ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف کنیم، باید مردم جهان را به منجی موعود دعوت کنیم، امّا برخی در این میان مردم را به سوی خود دعوت می کنند❗️
مواظب راهن دین باش‼️ این ها مال و جانت را نمی گیرند، راهت را می ند‼️
مثنوی ابوالفضل (علیه السلام)
ای حرمت قبله حاجات ما
یاد تو تسبیح و مناجات ما
همقدم قافله سالار عشق
ساقی عشاق و علمدار عشق
مکتب تو مکتب عشق و وفاست
درس الفبای تو صدق و صفاست
مکتب جانبازی و سر بازی است
بی سری، آنگاه سرافرازی است
مطلع شعبانِ همایون اثر
بر ادب توست دلیلی دگر
سوم این ماه، چو نور امید
شعشعه صبح حسینی دمید
چارم این مه که پر از عطر و بوست
نوبت میلاد علمدار اوست
شد به هم آمیخته از مشرقین
نور ابوالفضل و شعاع حسین
ای به فدای سر و جان و تنت
وین ادب آمدن و رفتنت
وقت ولادت قدمی پشت سر
وقت شهادت قدمی پیشتر
✍شاعر: #ریاضی_یزدی
#نص_امامت امام حسن و امام حسین (علیهما السلام)
✅رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند:
✨الحسن و الحسین امامان، قاما أو قعدا✨
حسن و حسین (علیهما السلام)، امام هستند، چه قیام کنند، چه صلح نمایند.
الإرشاد، شیخ مفید، ج2، ص30.
علل الشرائع، شیخ صدوق، ج1، ص211.
کفایة الأثر، خزاز رازی، ص38.
التعجب من أغلاط العامة فی مسألة الإمامة، کراجکی، ص 129.
إعلام الورى بأعلام الهدى مرحوم طبرسی، ص 209.
مناقب آل أبی طالب ،ابن شهرآشوب، ج3، ص 394.
بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج36، ص 289.
و کتاب های زیاد دیگری این حدیث را نقل کردند.
#میلاد_امام_حسین (علیه السلام) مبارک
برای امام زمانت طرماح نشوی!!
طرماح از شیعیان امیرالمؤمنین (علیه السلام) و فرزندان آن بزرگوار بود. شاعر اهل بیت (علیهم السلام) و قاصد یکی از نامه های امیرالمؤمنین (علیه السلام) به سوی معاویه بود!
هنگامی که نامه امیرالمؤمنین (علیه السلام) را برای معاویه برد با شجاعت تمام چنین به او سلام کرد: «السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمَلِکُ الْعَاصِی»:(سلام بر تو ای پادشاه گناهکار) وقتی عمروعاص به او اعتراض کرد که چرا با نام امیرالمؤمنین به معاویه سلام نکردی، گفت : «ای احمق، مؤمنان ما هستیم، چه کسی او را بر ما امیر کرده؟ » ( بحار الأنوار ،ج33، ص 289 - 294 ) امّا در امتحان کربلا .
طرماح به امام عرض کرد : من از کوفه آذوقه ی خانواده ام را آورده ام. این آذوقه را به آنها می رسانم و بر می گردم و از یاران شما خواهم بود.
امام حسین (علیه السلام) فرمودند: طرماح، شتاب کن، دیر نرسی!!
رفت. با شتاب هم بازگشت امّا قبل از رسیدن به کربلا، خبر شهادت امام حسین (علیه السلام) و یارانشان را گرفت.
در کربلا چه گذشت؟، ترجمه نفس المهموم، ص242
‼گاهی برای اینکه دیر نرسی، باید از مهمترین وابستگی هایت هم بگذری. باید آنقدر با تقوا شوی که امام زمانت را بر هر کس و هر چیزی ترجیح دهی. مبادا مانند طرماح دیر برسیم.
امام حسین (علیه السلام) در گوشه ای از مسجد نشسته بود. خلیفه دوم، بر منبر سخنرانی می کرد. در میان سخنانش آیه ی «النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم» (6 احزاب) را به خودش نسبت داد و گفت: من به مؤمنان از خودشان شایسته ترم!»
امام حسین (علیه السلام) بلند شده و فریاد زد: ای دروغگو! از منبر پدرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بیا پایین که این منبر پدر تو نیست!
عمر گفت: درست است، منبر پدر توست نه پدر من. این را چه کسی به تو یاد داده؟ پدرت علی بن ابی طالب این حرف ها را به تو آموخته؟ (زمانی که عمر به خلافت رسید، امام حسین ع 9 ساله بودند.)
امام فرمودند: به جانم سوگند، اگر از او آموخته باشم هم، او هدایت کننده و من هدایت شده ام. او طبق عهد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بر گردن مردم بیعتی دارد که جبرئیل به خاطر آن نازل شده (اشاره به نزول آیات اکمال و تبلیغ در غدیر خم) و کسی جز منکر قرآن، آن را انکار نمی کند. مردم با قلب هایشان این حق را شناختند و با زبانشان آن را انکار کردند. وای بر منکرین حقّ ما اهل بیت، آیا محمّد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) جز با خشم و عذاب شدید، با آنها روبرو خواهد شد؟!
خلیفه گفت: ای حسین، هر کس حقّ پدرت را انکار کند، پس لعنت خدا بر او باد. مردم مرا امیر خود کردند و من هم پذیرفتم و اگر پدرت را امیر می کردند، ما هم از او اطاعت می کردیم.
امام فرمودند: ای پسر خطّاب، پیش از اینکه ابوبکر تو را بدون هیچ حجّتی از جانب رسول خدا ص و بدون رضایت آل محمّد ص امیر و خلیفه کند، کدام مردم تو را امیر خود کردند؟. به خدا سوگند اگر برای گفتار حق، تصدیق کننده های زیادی بود و مؤمنان، عمل حق را یاری می کردند، هرگز به خطا بر دوش آل محمّد ص سوار نمی شدی که از منبرشان بالا روی و با قرآنی که در شأن آنها نازل شده ، علیه آنها حکم کنی، قرآنی که آیات بلند و پیچیده آن را نمی شناسی و تأویلش را نمی فهمی. خدا به آنچه مستحق آن هستی تو را جزا دهد و به خاطر بدعتی که گذاشتی تو را بازخواست سختی کند!
با شنیدن این سخنان، خلیفه دوم با عصبانیت از منبر پایین آمد و به خانه امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) رفت تا شکایت امام حسین (علیه السلام) را به پدرش بکند!! وارد خانه امیرالمؤمنین (علیه السلام) شد و گفت: امروز پسرت حسین، در مسجد رسول خدا ص صدایش را بر من بلند کرد و اراذل و اوباش مدینه را علیه من شوراند!
امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: آیا فردى چون حسین زاده نبىّ حکم ناروایى را جارى کرده یا طبقات پست از أهل مدینه را شورانده؟! بخدا که جز با حمایت همین گروه پست به این مقام دست نیافتى، پس لعنت خدا بر کسى که این گروه را اغوا کرد.
عمر گفت: یا علی، این دو پسرت فقط در سرشان هوای خلافت دارند.
امام فرمودند: این دو بزرگوار از لحاظ نسب نزدیکتر از دیگران به رسول خدایند که ادعای خلافت کنند، اى پسر خطّاب بنا بحقّ این دو رضایتشان را بدست بیاور تا دیگران که پس از این دو می آیند از تو راضى باشند.
عمر گفت: رضایتشان در چیست؟
امام فرمودند: بازگشت از اشتباه و توبه از گناه ( غصب خلافت )
عمر گفت: ای ابالحسن، پسرت را تربیت کن که به پای سلاطین نپیچد!!
امام فرمودند: من باید اهل معصیت و کسی که از خطا و لغزشش می ترسم ادب کنم، کسی (چون حسین) که پدرش رسول خدا ص او را تربیت کرده، چه کسی در تربیت به مقام او می رسد؟!
ای پسر خطاب، رضایت این دو (سبط نبی) را به دست بیاور. (امام حجّت را بر او تمام می کردند.)
عمر جوابی نداد و از نزد امام خارج شد.
احتجاج، طبرسی، ج2، ص293
حبیب! حواست به آقامان باشد .
گرد و غبارِ نبرد که فرونشست، امام به بالینش آمدند. « پروردگارت تو را رحمت کند، ای مسلم بن عوسجه » این جمله امام را که شنید، چشمانش را باز کرد.
حبیب بن مظاهر نزدیکش بود. با دست به امام حسین (علیه السلام) اشاره کرد و گفت : ای حبیب، تو را وصیت می کنم به این آقا، باید خود را فدای او کنی.
- حبیب بن مظاهر : به خدای کعبه سوگند، همین کار را می کنم.
ساعتی نگذشت که به وصیت دوستش عمل کرد.
نفس المهموم، شیخ عباس قمی، ص333.
خدایا، دوستانی نصیبم کن که مرا به امام زمانم (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نزدیک کنند .
به کانال ما در ایتا بپیوندید : pedaremehraban@
چه کریم است اگر حرّ بشوی می بردت .
لرزه ای بر اندامش افتاده بود.
یکی از سپاهیان عمرسعد گفت: می خواهی یورش بری؟ وضع مشکوکی داری! تو را در هیچ میدانی اینچنین ندیدم، این چه حالی است؟
حرّ گفت: خود را میان بهشت و جهنّم می بینم، به خدا سوگند، چیزی را بر بهشت ترجیح نمی دهم هرچند پاره پاره و سوزانده شوم.
تازیانه ای بر اسب زد و به قصد حسین (علیه السلام) تاخت.
نفس المهموم، شیخ عباس قمی، ص319.
‼️گاهی میان بهشتی یا جهنّمی شدن یک انتخاب فاصله است!! مواظب انتخاب هایمان باشیم.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) :
خداوند متعال، برای برادرم علی بن ابی طالب (علیه السلام) فضائلی قرار داده که کسی جز خودش نمی تواند آنها را بشمارد.
هرکس فضیلتی از آن فضایل را در حالی که به آن اقرار دارد، یادآوری کند؛ خدا گناهان گذشته و آینده او را می آمرزد.
القطره، سید احمد مستنبط، بخش فضایل امیرالمؤمنین
لحظات پایانی عمر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بود. تعدادی از صحابه، کنار بستر حضرت بودند.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند:
«بیایید تا برای شما چیزی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید.»
عمر گفت: « إِنَّ الرَّجُلَ لَیَهْجُرُ حَسْبُنا کِتَابُ اللَّهِ» : (این مرد هزیان می گوید ، کتاب خدا (قرآن) برای ما کافی است!!)
با این گفته ی اهانت آمیز، حاضران مجلس به اختلاف افتادند. بعضی می گفتند: خواسته ی پیامبر را اجابت کنید و بعضی دیگر حرف عمر را تأیید می کردند.
وقتی اختلاف بالا گرفت و پیش روی پیامبر خدا صداهایشان بلند شد، پیامبر فرمودند:
«بلند شوید و بروید، سزاوار نیست که نزد من دعوا کنید.»
نهج الحق و کشف الصدق، علامه حلی، ص333 / بحارالانوار، ج30، ص535
گفته ی عمر که پیامبر را متهم به هذیان گفتن کرد، بر خلاف قرآن کریم است که می فرماید: « وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى*إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى» : (پیامبر از روی هوای نفس سخن نمی گوید* هر چه می گوید از روی وحی الهی است.) (3 و 4 نجم)
چگونه ممکن است پیامبری که تمام سخنانش وحی و الهام الهی است، حرف بیهوده و هذیان بگوید.
قطعاً عمر از بیان شدن مسأله ی دیگری از زبان پیامبر، ناراحت بود. چیزی که اگر مسلمانان به آن عمل می کردند، هرگز گمراه نمی شدند.
نامه محمد بن ابوبکر به معاویه بن ابوسفیان
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ: از محمّد بن ابى بکر، به فرد منحرف: معاویة بن ابوسفیان، سلام خدا بر دینداران و اهل ولایت که امتثال اوامر الهى را مىکنند.
امّا بعد؛ خداوند متعال به جلالت و سلطنت خود موجودات جهان را آفریده و در این کار هیچ لهو و عبثى نداشته و عارى از هر نیاز و ضعفى بود، بلکه آنان را براى عبادت آفرید، پس برخى از آنان خوشبخت و برخیشان بدبختند، بعضى گمراه و برخى ره یافتهاند، سپس بر اساس علم خود اینان را اختیار نمود و از میانشان محمّد (صلّى اللَّه علیه و آله) را برگزیده و انتخاب کرد، و او را مأمور به رسالت خود ساخته و امین وحى قرار داد، پس آن حضرت نیز با حکمت و اندرز نیکو مردم را به سوى پروردگارش خواند، و اوّلین کسى که پاسخ مثبت داده و به سوى او رفت و اسلام آورده و تسلیم شد، برادر و پسر عمویش علىّ بن ابى طالب (علیه السّلام) بود که سخنان آن حضرت را در پنهان، تصدیق کرده و او را بر تمام خویشان و نزدیکان خود اختیار نموده و بذل جان خود را براى سلامتى و خوشى آن حضرت پیوسته به کف داشت، و هنگام گرفتارى و سختى و اقدامات مخالفین و آزار دشمنان نسبت به رسول خدا در نهایت همّت و محبّت و صمیمیّت مىکوشید.
و امروز تو را مىبینم که مىخواهى بر علىّ بن ابى طالب (علیه السّلام) برترىجویى کنی! حال اینکه تو تویى و او او است، همو که در تمام قسمتهاى خیر بارز و برجسته است و تو لعین پسر لعینى، و تو و پدرت همواره مخالف و دشمن اسلام و پیامبر بوده و از هیچ توطئهاى فروگذار نکردهاید و لحظهاى براى خاموش ساختن نور خدا از بخشیدن مال و تحریک اشخاص و جمع کردن و تهیّه نیرو و قوا مضایقه نکردهاید، و تا دم مرگ پدرت این گونه بود و در این کار؛ تو جانشین او شدهاى.
پس چگونه است که امروز خود را با علىّ بن ابى طالب برابر مىدانى حال اینکه او وارث علم رسول خدا و وصىّ او است، او نخستین پیرو و وفادارترین فرد به پیامبر است، و تو و پدرت أبو سفیان دشمنان او هستید، پس تا مىتوانى از این راه ناصواب و باطل خود بهره ببر، و در گمراهى خود از عمرو بن عاص کمک بگیر، پس به همین زودی ها زندگى تو به پایان رسیده و حیلهات سپرى گشته و آخر مىفهمى که حسن عاقبت و نیکبختى در کجا بوده است، پس درود بر کسى که از راه هدایت پیروى نماید.
اختصاص شیخ مفید، ص124 / احتجاج طبرسی، ج1، ص183
محمّد پسر ابوبکر، شیعه علی (علیه السلام)
محمّد (پسر خلیفه اول) از شیعیان خاصّ امیرالمؤمنین ( علیه السلام) بود. مادرش، اسماء بنت عُمیس، ابتدا همسر جعفر بن ابی طالب (برادر امام علی) بود. پس از شهادت جعفر، با ابوبکر ازدواج کرد و محمّد را به دنیا آورد. با اینکه در خانه ابوبکر و همسر او بود، از شیعیان امیرالمؤمنین (علیه السلام) ماند و در روزهای شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) از آن حضرت پرستاری می کرد. پس از مرگ ابوبکر، اسماء با امیرالمؤمنین (علیه السلام) ازدواج کرد و محمّد در خانه آن حضرت پرورش یافت.
محمّد در جنگ جمل و صفین در کنار امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود و پس از شهادت مالک اشتر، امام علی (علیه السلام) او را حاکم مصر کردند.
سرانجام سپاهیانِ معاویه در حمله به مصر، محمّد را دستگیر کردند و او را گردن زدند و بدنش را سوزاندند.
منتهی الآمال، ج1، ص345
امیرالمؤمنین (علیه السلام) پس از شهادت محمّد در نامه ای که به ابن عبّاس نوشت، چنین فرمود:
« او برایم فرزندى خیرخواه، کار گزارى سختکوش، شمشیرى برنده، و رکنى مدافع بود. من مردم را به پیوستن به او بر انگیختم، و آنان را قبل از وقوع حادثه به یاریش دستور دادم، و از آنان در آشکار و نهان و به طور مکرّر براى حرکت به جانب او دعوت نمودم، گروهى با بىمیلى آمدند، و برخى بهانه دروغ تراشیدند، و عدّهاى دست از یاریش برداشته اعتنایى نکردند. از خدا مىخواهم به زودى مرا از این مردم برهاند.»
نهج البلاغه، نامه 35
متن کامل حدیث لوح اخضر فاطمه (سلام الله علیها)
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ؛ این نامهاى از خداوند عزیز حکیم، براى محمّد، رسول و نور و سفیر و حاجب و دلیل او است که روح الأمین (جبرئیل) آن را از نزد ربّ العالمین نازل نمود.
اى محمّد اسامى مرا بزرگ بدار و نعمتهایم را شکر کن، و آنها را انکار مکن، همانا منم اللَّه، که جز من معبودى نیست، منم درهم کوبنده جبّاران، خوارکننده ستمگران و پاداشدهنده روز جزا، هیچ معبودى جز من نیست، هر که امید به غیر فضل من بندد یا از غیر عدالت من بترسد، او را عذابى نمایم که هیچ کس را عذاب نکرده باشم، پس تنها مرا بپرست و فقط بر من توکّل کن.
و این را بدان که من هیچ پیامبرى را مبعوث نکردم جز آنکه در پایان مأموریّتش براى او وصى و جانشینى قرار دادم، من تو را بر تمام انبیاء؛ و وصىّ تو را بر تمام اوصیاء فضیلت و برترى دادم، و تو را به دو نوه شیرزادهات گرامى داشتم. پس حسن را پس از پایان روزگار پدرش کانون علم خود قرار دادم و حسین را گنجینهدار وحى خود نمودم و او را به شهادت گرامى داشتم. او از همه شهدا برتر و مقامش از همه آنان بالاتر است.کلمه تامّهام را همراه او و حجّت رسا و بالغهام را نزد او گذاردم، به واسطه عترت او ثواب دهم و مجازات کنم. نخستین فرد از عترتِ (حسین)، نامش «علىّ» (امام سجّاد) است، او سرور عابدان و زینت اولیاى گذشته من است.
سپس پسر او- که نامش همچون جدّ محمود خود- «محمّد» است (امام باقر)، او شکافنده علم و کانون حکمت من است، و «جعفر» (امام صادق) که شککنندگان در باره او به هلاکت رسند، هر که او را نپذیرد، مرا نپذیرفته، وعده حقّ من است که مقام جعفر را گرامى داشته، و بواسطه پیروان و یاران و دوستانش خوشحال و مسرورش سازم.
و «موسى» (امام کاظم) که پس از او برگزیدم، و پس از او فتنه و آشوبى کور و تاریک واقع شود (اشاره به فرقه واقفیه که امامت امام رضا را انکار کردند.)، بدانید که رشته فرض و وجوب من پاره نمىشود، و حجّت من پنهان نمىماند، و دوستان من به شقاوت نمىافتند، بدانید هر کس که یکى از آنان را انکار کند بىشکّ نعمت مرا انکار نموده، و هر که آیهاى از کتاب مرا تغییر دهد، بر من دروغ بسته است. و واى بر دروغبندان و منکران پس از پایان کار موسى(کاظم)، بنده و دوست برگزیدهام، بدانید هر که هشتمین را تکذیب کند همه اولیایم را تکذیب نموده، «علىّ» (امام رضا) ولى و یاور من است، بارهاى سنگین نبوّت را بر دوش او مىگذارم و توسّط آن به او قدرت و توانمندى مىدهم و در آخر مرد پلید متکبّرى او را مىکشد. و در شهرى که آن را بنده صالح [ذو القرنین] بنا نهاده است؛ در کنار بدترین مخلوقم (هارون الرشید) دفن مىشود، فرمان و وعده من محقّق و ثابت است که: او را به وجود پسر و جانشینش «محمّد» (امام جواد) خوشحال خواهم ساخت، همو که وارث علم من، و کانون حکمت و محل اسرار من است، و او حجّت من بر خلقم مىباشد، هر بندهاى که به او ایمان آورد، بهشت را جایگاهش سازم و شفاعت او را درباره هفتاد تن از خانوادهاش- که همگى مستحقّ عذاب دوزخند قبول نمودم- و عاقبت کار فرزندش «علىّ» (امام هادی) را- که دوست و یاور من و گواه در میان خلق است و امین وحى من مىباشد- ختم به خیر و سعادت گردانم، از او فرزندى بوجود آورم به نام «حسن»(امام عسکری) که مردم را به راه من دعوت مىکند و خزانه دار گنجینه علم من است.
سپس دینم را توسّط پسر او «محمّد» (امام زمان) که مایه رحمت همه جهانیان است کامل کنم، او برخوردار از کمال موسى، نورانیّت عیسى، صبر ایّوب بوده و سیّد و سرور همه اولیاى من است، در ایّام غیبت او دوستانم ذلیل و خوار مىشوند، تا آنجا که سرهاى آنان را همچون سرهاى ترک و دیلم (کفّار) براى هم هدیه مىفرستند، آنان را بکشند و بسوزانند، در آن روزگار اولیایم ترسان و وحشت زدهاند، و پیوسته زمین از خونشان رنگین شود، و ناله و فغان در میان نشان بلند گردد، آرى آنان دوستان حقیقى من مىباشند، توسّط همانان هر فتنه کورى را دفع کنم، و از برکت ایشان هر شبهه و مصیبت و سختى را مرتفع سازم، آنانند که درودها و بخشایشى از پروردگارشان بر آنها است و ایشانند راه یافتگان.»
الإحتجاج / ترجمه جعفرى، ج1، ص: 148
✅ جابر بن عبدالله انصاری در محضر امام باقر (علیه السلام) عرض کرد:
✍️روزی برای تبریک تولّد امام حسین (علیه السلام) خدمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) رسیدم. در دست آن حضرت لوح سبز رنگی همچون زمرّد بود که در آن نوشته هایی سفید چون نور خورشید بود.
عرض کردم: پدر و مادرم به فدای شما ای دختر پیامبر، این لوح سبز چیست؟
حضرت فاطمه (سلام الله علیها) فرمودند: این لوحی است که خداوند متعال آن را به رسولش اهدا کرده که اسم پدرم و شوهرم و اسم دو پسرم و اوصیای از نسل من در آن ذکر شده است و پدرم برای خشنودی من، این لوح را به من بخشیده است.
اصول کافی، ج1، ص527
امالی، شیخ طوسی، ص291
بشارة المصطفى لشیعة المرتضى، ج2 ؛ ص183
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج36، ص 202
احتجاج، طبرسی، ج1، ص67
و کتب حدیثی دیگر .
حدیث لوح اخضر (سبز رنگ) از حدیث های صحیحی است که از فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در اثبات امامت ائمه دوازده گانه نقل شده و در کتب معتبر فراوانی آمده است. ابوبصیر از یاران خاص امام صادق (علیه السلام) می گفت: اگر در عمرت فقط همین یک حدیث را شنیده باشی، برایت کافی است!!
امیرالمؤمنین (علیه السلام):
به من خبر رسیده که مردی از دشمنان، بر زن مسلمان و غیر او (زنی که در پناه اسلام بوده) حمله کرده و زیور آلات او را غارت کرده و آن بینوا در برابر آن مهاجم، جز کلمه استرجاع (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون ) و طلب رحم، مدافعی نداشته است. آن گاه این غارتگران با غنیمت بسیار بازگشته، در حالى که یک نفر از آنها زخمى بر نداشته و خونی از آنها ریخته نشده (کسی با آنها مقابله نکرده). اگر بعد از این حادثه مسلمانى از غصه بمیرد جاى ملامت نیست، بلکه در نظر من چنین مرگی به جاست. عجبا عجبا! به خدا سوگند که اجتماع اینان بر باطلشان، و پراکندگى شما از حقّتان، دل را مى میراند.
نهج البلاغه، خطبه 27
درباره این سایت